روایت کوروش: کوروش کبیر از دوران کودکی تا فتح لیدیه
این اتفاق رو “بابلی” ها خیلی کوتاه و مختصر نوشتن و تاریخ نویسای یونانی اگر چه بیشتر به توضیح اون پرداختن اما اختلافاتی بین نوشته های این دو دسته وجود داره؛ در ادامه با سوال دات ای ار همراه باشین تا به توضیح این اختلاف ها بپردازیم.
روایت “هِرودوت” از کودکی کوروش
«شاه ماد ها خواب دید که از شکم دخترش ماندانا درختی رشد کرد که همه آسیا رو گرفت. شاه روحانی های دینی رو جمع کرد و تعبییر این خواب رو خواست و اونا گفتن که دخترت پسری ده دنیا میاره که همه آسیا رو تسخیر میکنه.
شاه مادها کمی توی فکر فرو رفت و بالاخره صلاح دید دختر خودش رو به شخصی بده که هوس طغیان در سرش نباشه، با این خیال کامبیز (پدر کوروش) پادشاه پارس رو که دست نشانده ماد بود انتخاب کرد و همین که دخترش پسری آورد اون رو به وزیری با اسم “هارپاگ” از اقوام خودش داد و امر به کشتنش کرد.
وزیر هم اجرای این دستور رو از شبان خودش خواست و چون اتفاقا در همون دور و بر زن چوپانی به اسم “سِپاکو” نوزادی به دنیا آورده که مرده به دنیا اومده، اون زن مانع کشتن کوروش شده و اون رو به عنوان پسرش انتخاب کرد. پس اون کودک توی خفا بزرگ شد تا به سن دوازده سالگی رسید و همبازی وزیر زاده ها شد. روزی اتفاقا در حین بازی با اونها تندی و سختی کرد و اونها شکایتش رو پیش شاه بردن، شاه، کوروش رو طلبید و از جراتش حیرت زده شد، پس از تحقیقات معلوم شد این پسر نوه اونه. توی ظاهر از این کار خوشحال شد و کوروش رو با مادرش به پارس فرستاد و وزیری رو که توی امر شاه نافرمانی کرده بود رو مجازات کرد این جوری که بصورت پنهانی دستور داد پسرش رو کشتند و از گوشتش توی مهمونی بهش خوروندن و دست و پای پسرش رو توی ظرفی بهش نشون دادن. کوروش توی ولایت خودش به یاد گرفتن اسب سواری و تیراندازی پرداخت تا رشد کرد.
شورش علیه “ایختوویگو”
وی طایفه های پارس رو متّحد کرد و بر علیه شاه ماد ها قیام کرد، کار به جنگ کشید و در مرحله اول کوروش شکست خورد ولی مایوس نشد و با جدیت بیشتر دفاع کرد تا اونکه شاه ماد ها لشکری به سرکردگی همون وزیری که فرزندش رو کشته بود برای حمله به کوروش فرستاد و وزیر اشاره شده موقعیت رو عالی دید که به طرف کوروش بره و انتقام پسرش رو از شاه ماد ها بگیره. بعد از اون واقعه کوروش خیلی قوی و با تجربه شد.
عده ای از طایفه هایی که زیر نظر ماد بودن به طرفش کوروش رفتن و بالاخره ایختوویگو با قشونی به پارس و به سمت کوروش راه افتاد؛ نزدیکای پاسارگاد جنگ سختی اتفاق افتاد که کوروش پیروز شد و اون رو اسیر کرد.»
این حکایت با اینکه شبیه افسانه هاست ولی باز هم معلوم میکنه که نه تنها پارسی ها بلکه مادی ها هم از شاه ماد ها ناراضی بودن و در سقوط ماد کمک هایی از طرفشون به کوروش شده و کوروش طوایف پارس رو متحد کرد، “نبونید” پادشاه بابل این واقعه رو این جوری نوشته:
«او گروه هایی رو جمع کرد و به جنگ کوروش رفت ولی لشکرش بر علیهش قیام کرد و ایختوویگو رو گرفت و تسلیم کوروش کرد. پس از اون کوروش همدان رو تسخیر کرد. طلا و نقره و ثروت زیادی به تصرفش در اومد و تمام این غنیمت ها رو به اَنشان (شهری توی ایلام) برد»
همدان توی ۵۵۰ ق.م. رخ داده.
تسخیر لیدیه
پس از تسخیر همدان مملکت بزرگ ماد تحت تسلط کوروش در اومد و بزرگ شدن پارس باعث تشویش سه دولت نامی اون زمان یعنی لیدیه و بابل و مصر شد. این ها داخل مذاکره شدن تا در مقابل کوروش اتحادی تشکیل بدن. پسر “آلیات”، “کرزوس” به آبادی مملکت و مخصوصا تزئین پایتختش که موسوم به “سارد” بود پرداخت و رونقش رو به درجه ای رسوند که یونانی ها بهش میگفتن سارد طلایی.
اشیا با ارزش، خزائن و ثروت “کرزوس” انقدر زیاد بود که چشم حاکم ها و افراد مشهور یونانی از قبیل “سُلُون” و “بیاس” و… که به سارد دعوت میشدن خیره میکرد.
اوضاع لیدیه همونطور موند تا اینکه خبر سقوط دولت بزرگ ماد ها و قوی شدن پارس ها در آسیای غربی منتشر شده دولت ها اون زمان رو ترسوند.
پادشاه لیدی ناراحت شد که باید به دفاع کنه یا به ایران حمله کنه. بالاخره شخصی رو به معبد “دلف” که در برای یونانی ها بسیار محترم و مقدس بود فرستاد و از غیب گوهای اون زمان که موسوم به “پی تی” بودن پرسید:«اگر حمله کنم چی میشه؟»
جوابی که پی تی گفته بود خیلی گنگ بود: «اگر پادشاه از رود هالیس رد بشه دولت بزرگ منهدم میشه»
پادشاه لیدی فکر کرد که منظورش از دولت بزرگ پارسه. خودشو اماده کرد و با اسپارت (یکی از دولت های یونان) داخل مذاکره شد، اون رو به طرف خودش جلب کرد. بابل و مصر هم با دولت لیدی متحد شدن و پس از اون “کرزوس” به سمت ایران حرکت کرد و محل مرتفع “پتریوم” رو که محل قدیم “هیت ها” بود اشغال کرد. در پائیز اون سال جنگ سختی بین لشکر لیدی و پارسی رخ داد که از جهت مقاومت لیدی ها بدون نتیجه. چون زمستون سر رسید پادشاه لیدی به خیال این که پارسی ها پس از دیدن مقاومت شدید لشکرش جرات نمی کنن موقع زمستون به خاک لیدیه تجاوز کنندبه خصوص که بابل رو پشت سر دارن، سپاهشو رو مرخص کرد، با این فکر که در سال بعد با سپاه متّحدین (یعنی بابل و مصر) هم رسیده و کار پارس تمومه ولی کوروش فورا با دولت بابل وارد مذاکره شد و قرارداد صلحی با نبونید (نبوه کد نصر) بست. کوروش بعد از بستن قرارداد صلح، به سمت سارد حرکت کرد. در این احوال کرزوس مجبور شد به عجله سپاهی جمع آوری کنه و در نزدیکی پایتخت با کوروش جنگ کنه. پادشاه لیدی اول سوار نظام ممتاز هود رو برای جنگ با کوروش فرستاد ولی شترهایی که کوروش اول صف سپاهش گذاشته بود باعث ترس اسب ها شد و پس از اون جنگ به نفع پارسی ها و تسخیر سارد و لیدیه توسط کوروش تمام شد. (۵۴۶ق.م.)
رفتار کوروش با شاه لیدی از زبان هرودوت
هرودوت میگه که کوروش در بادی امر می خواست پادشاه لیدیه رو توی آتشی بسوزونه ولی بعد پشیمون شده. علت این کار این بود که وقتی که “هیمنه” رو آتیش زدن کرزوس داد زد:« آخ سُلُن سُلُن» (سلن یکی از پادشهان بوده) کوروش علتش رو پرسید و اون حکایت سُلُن قانون گذار یونانی رو به سارد بیان کرد و گفت بعد از این که او همه طلا ها و غنیمت های منو دید ازش پرسیدم که چه کسی رو خوشبخت می دونه و یقین داشتم اسم منو میگه ولی به عنوان جواب گفت درباره هیچ کس تا نمرده نمیشه گفت خوشبخت بوده. حالا فهمیدم این مرد چه حرف صحیحی گفته. این کار باعث پشیمون شدن کوروش شد، دستور داد که آتش رو خاموش کنن ولی کار از کار گذشته بود. در همین لحظه کرزوس از آپلین یکی از الهه های یونانی در خواست کرد که بهش کمک کنه بارونی اومده و آتیش رو خاموش کرد.
بعضی از محققین جدید در صحت این روایت تردید دارن.
اولا سوزوندن کسی بر خلاف اعتقادات پارسی ها بوده چون آتیش مقدس و آلودن اون رو گناه می دونستن، ثانیاً کوروش در همه موارد نسبت به پادشاهان مغلوب رئوف و مهربان بود همونطور که با پادشاه ماد و ارمنستان مهربانی هایی کرد، اونهایی که این روایت رو صحیح می دونن دلیلی جز این ندارن که تاریخ نویسای یونانی قرون بعد هم این خبر رو ذکر کردن ولی این دلیل دقیق نیست چون می دونیم تاریخ نویسای یونانی غالباً عادت داشتند اخباری از کتب قبلی رو بگن بدون اینکه اسم اون کتاب رو بگن
منبع: تاریخ ایران از عهد قدیم تا انقراض قاجاریه نوشته حسن پیرنیا _عباس اقبال آشوری