تاریخ

بعد از عاشورا | از ورود به شام تا کمک‌های سهل بن سعد

در قسمت قبل که «بعد از عاشورا | از ورود به دارالحکومه تا سخنرانی حضرت زینب» نام داشت گفتیم که بین حضرت زینب (س) و ابن زیاد مناظره در گرفت و در آخر هم ابن زیاد دستور گردن زدن حضرت زینب (س) رو داد که با وساطتت مردی به نام «عمرو بن حریث» این اتفاق نیفتاد.

بعد از این که اعضای خانواده حسین (علیه السلام) وارد کوفه شدن، حاکم عراق نمی‌دونست که راجب به اون‌ها چه تصمیمی بگیره. در روزهایی که اهل بیت حسین در کوفه بودن، مردم برای اون ها غذا و لباس و سایر وسایل زندگی رو می‌بردن و حاکم عراق به دلیل اینکه مبادا مردم بگن او مردی بَخیله و بخل می‌ورزه و جلوی کمک مردم رو می‌گیره، می‌ترسید که بد نام بشه ولی براش مهم نبود چند نفر رو به قتل رسونده.

ابن زیاد ملعون حس کرد که اعضای خانواده حسین رو باید از کوفه دور کنه و سرانجام تصمیم گرفت اون‌ها رو به دمشق نزد یزید بن معاویه بفرسته تا اینکه اولاً خوش خدمتی کرده باشه و یزید با چشم خودش اسیرها رو ببینه و ثانیاً هر تصمیمی که خود یزید می‌خواد راجع به اسیرها بگیره. «عبید الله بن زیاد» مردی رو به اسم «مخفر بن ثعلبه» رو مأمور به بردن اسیران کرد، ولی بعضی از مورخین نوشتن که «شمر بن ذو الجوشن» هم مأمور شد و اگر این درست باشه لابد ابن ثعلبه تحت فرماندهی شمر بوده. در بعضی از منابع روایت شده، سر بریده حسین (ع) و سایر سرها رو به همراه کاروانیان اسیران از کوفه به دمشق فرستادن.

حکایت‌ها میگن که قبل از ورود به شام ام کلثوم از شمر درخواست کرد که اون‌هارو از دروازه‌ای که جمعیت کمتری داره حرکت بدن و سرهای شهدا که روی نیزه‌ها بود رو جلوی کاروان حرکت بدن که توجه مردم به اون‌ها جلب بشه، دلیل این درخواست رسوا و خوار نشدن اهل بیت امام حسین (ع) بود؛ جالبه بدونین شمر نه تنها این کار رو نکرد بلکه سرها رو در وسط کاروان حرکت داد و از شلوغ‌ترین دروازه وارد شهر شد.

ورود به شهر شام و گفتگو بین حضرت زینب و سهل

وقتی که اسیران وارد شهر دمشق شدن «سهل بن سعد ساعدی» برای اسیران غذا آورد، اون روز گذشت و وقتی شب شد، مسئول کاروان به اسیران گفت که باید خودشون رو آماده کنن که روز بعد به نزد خلیفه مسلمین برن. جالبه بدونین در تمامی این مدت‌ها سهل برای حضرت زینب (س) و بقیه افراد غذا می‌آورد.

صبح روز بعد فرا رسید ولی اسیران رو به نزد زید بن معاویه (لعنت الله علیه) نبردن. هنگام شب وقتی که سهل دوباره برای اهل بیت امام حسین (ع) خوراک آورد و اون‌ها میل کردن، سهل از حضرت زینب (س) درباره وضع امام حسین (ع) پرسید: «بعد از اینکه به شهادت رسید ایشون رو دفن کردن یا نه؟» حضرت زینب (س) به پاسخ گفت: «بعد از اینکه برادرم به قتل رسید ما رو از کربلا به کوفه بردن و نگذاشتن کشته‌شدگان رو دفن کنیم اما زمانی که وارد کوفه شدیم، قبیله‌ای از مسلمین که کنار فرات بودن بعد از اینکه اطلاع یافتن که عده‌ای از مسلمانان در کربلا کشته شده‌اند و اجساد اون‌ها رو دفع نشده، به اونجا رفتن و مقتولین رو دفن کردن.»

سهل می‌خواست بدونه علت کشتن امام حسین(ع) چی بود؟ حضرت زینب (س) پاسخ داد: «برادرم رو برای این کشتن که او حاضر نشد با یزید بن معاویه بیعت کنه و خلافت او رو به رسمیت بشناسه.» سهل گفت: «کسانی که با یزید بن معاویه بیعت نکردن کم نیستن، از جمله خودم که با یزید بیعت نکردم.» حضرت زینب گفت: «یزید بن معاویه از هیچکس به اندازه برادر من نمی‌ترسید. دیگران اگر بیعت نکردن، مخالفت هم نکردن مثل خودت که با یزید نه بیعت کردی و نه اقدامی علیهش کردی، ولی برادرم با یزید بن معاویه مخالف بود و اقداماتی علیه او کرد. برادرم می‌گفت که یزید بن معاویه مردی فاسق و ظالمه و اساس خلافتش بر ستمگریه، حاکم‌های یزید در همه جا رشوه می‌گیرن. یزید باید از خلافت بر کنار بشه و دین اسلام، خصلت‌های پاک گذشته رو که داشته، دوباره کسب کنه. ولی یزید نمی‌تونست قیام برادرم رو در راه دین تحمل کنه و فرمان قتلش رو صادر کرد.»

درمان حضرت زین العابدین (ع)

اون روز هم گذشت اسیران رو نزد یزید بن معاویه نبردن. وقتی شب شد، مسئول کاروان که اسیران رو از بین النهرین به دمشق آورده، گفته دو شب قبل رو تکرار کرد و گفت: «دیروز و امروز خلیفه فرصت نداشت شما رو ببینه ولی فردا حتماً شما رو خواهد دید و از اینجا شما رو به دار الخلافه می‌برن و شما باید خودتون رو آماده کنین.» اسیران خوابیدن، اما صبح روز بعد دوباره وعده محقق نشد و باز به نزد یزید بن معاویه ملعون نرفتن.

سهل بن سعد ساعدی وقتی برای اسیران غذا آورد، یک مرد بلند قد و باریک اندام همراهش وارد کاروانسرا کرد، اون مرد کلاه نمدی و کوچک و مدور، مثل ایرانیان لباس پوشیده بود، سهل بن ساعدی به حضرت زینب (س) گفت: «این پزشک ماهر و معروف شهر به تازگی وارد دمشق شده تا از دمشق به دانشگاه جندی شاپور (گندی شاپور) بره و من ازش خواهش کردم از برادرزاده بیمارتون عیادت بکنه و ایشون رو معالجه کنه.» حضرت زینب (س) برای او دعا کرد.

پزشک گفته شده که استاد دانشگاه گندی شاپور و بیمارستانی به نام بهمان بود داروها رو نوشت و دستورات رو ذکر کرد و به حضرت زینب گفت: «از این داروها طبق دستور به او بخورونید و همچنین غذاهایی که من تعیین کردم رو بهش بدید تا معالجه بشه.» سهل بن سعد ساعدی هنگام رفتن اون پزشک ماهر خواست بهش حق القدم (ی چیزی مثل حق ویزیت امروزی) بده ولی پزشک وقتی اوضاع اسیران رو دید، اطلاع یافت که امام حسین (ع) به شهادت رسیده، این بیماری که برای درمانش تلاش کرد فرزند ایشون هست و زن‌ها و کودکانی که در کاروانسرا، اسیر هستن از دریافت حق القدم خودداری کرد. وقتی حضرت زینب (س) انسانیت اون مرد رو دید برای او دعا کرد و گفت: «ای نیک مرد، خدا و به تو و بازماندگانت برکت بده».

با اینکه حضرت زین العابدین (ع) در اون موقع اسیر و وسایل استراحت براشون وجود نداشت، پس از چند بار که داروها رو خورد و غذاهایی که پزشک تجویز کرده بود میل کرد از شدت بیماریش کم شد و پزشک ایرانی سه روز بعد از عیادت حضرت زین العابدین (ع) از دمشق رفت تا در گندی شاپور به کارهای استادی دانشگاه و طبابت برسه.

منبع: کتاب «امام حسین و ایران» نویسنده: «کورت فریشلر» ترجمه و اقتباس: «ذبیح الله منصوری»

برچسب ها
امام حسین (ع) حضرت زین العابدین (ع) حضرت زینب (س) سهل بن سعد ساعدی

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن