روایت داریوش : از شاه قدرت مطلق تا تخت جمشید
داریوش شاه “گئومات” (مردی که به دروغ ادعا سمردیس یا همون بردیا کرده که فرزند کوروش و برادر کمبوجیه بود، که البته طبق اطلاعات کتیبه های مصری بردیای واقعی به دستور خود کمبوجیه کشته شد چون کمبوجیه خواب دیده بود که اون تاجگذاری میکنه) رو شکست داد و اون رو کشت، اما هنوز مشکلاتی بسیار زیادی داشت، چند استان با سرداران مختلف شورش کردن؛ چند ماه اول سلطنت داریوش، اوضاع اونقدر آشفته بود که به نظر میاومد امپراطوری وسیعی که کوروش کبیر بنیان گذاشته به فروپاشی نزدیک میشه، اما داریوش با سیاست به مقابله با شورشی ها رفت و خودش رو شجاع و ماهر نشون داد؛ با سوال دات آی آر همراه باشین تا به زندگی این مرد بزرگ بپردازیم!
داریوش کبیر ، فرمانروای بزرگ
داریوش مردی مهربان و خونگرم بود، علاقمند به دوستان بود و رحیم و حکیم نسبت به همه افراد و حتی با دشمنان شکست خورده، زمانی که باید جدی میبود، جدی بود اما این جدیت با حس عدالت تقسیم میکرد. روی کتیبه بیستون حوادثی که در سال های اول سلطنت داریوش رخ داده حک شده.
طبق گزارشات سرتاسر قسمت شرقی امپراطوری شورش بود، اما “فنیقیه”(فلسطین) و شام و حتی مصر از فرمان های داریوش اطاعت میکردن. دشمنان داریوش یکی بعد از دیگری مغلوب شدن و داریوش در عرض چند سال نه تنها موقعیت خودش رو تثبیت کرد، بلکه به عظمت امپراطوری که میراث کوروش بود اضافه کرد به طوری که داریوش مرز های ایران رو تا دره شمال هند(اونجا از نظر هرودوت دورترین نقطه جهان مسکونی در شرقه) گسترش داد. وسعت امپراطوری ایران زمان سلطنت داریوش بیش از مرز های بقیه ملت ها بود، این مرز ها از یونان به هند و از دریای سیاه تا اقیانوس هند امتداد داشت، داریوش در تقسیم بندی استان ها(ساتراپ ها) هم مهارت داشت. میشه این کار داریوش رو اولین تلاش جمع کردن مردم مختلف زیر یک پرچم و حکومت و تابع یک قانون و مشترک در مسئولیت ها و حقوق با یک امپراطوری وسیع دونست.
شاه قدرت مطلق کشور بود، سلطنت توی خاندان کوروش مورثی بود؛ کمبوجیه دوم فرزندی نداشت پس این آغازی برای داریوش بود…
همچنین بخوانید: “کمبوجیه دوم، از کودکی تا جنگ در حبشه“
شاه قدرت مطلق
اون زمان مجلس و یا حتی شوری بزرگی برای کنترل اعمال امپراطور وجود نداشت و امپراطور هر کاری که مایل بود انجام میداد. شاه گوشواره به گوش میزد و دستبند، زنجیر و کمربند طلایی میبست، ریش بلندش رو به دقت حالت پیرایش میکرد و موهاش رو مجعد میکرد.
وقتی که شاه روی تخت مینشست، عصایی که سیبی طلایی در سر انتهایی اون قرار داشت به دست میگرفت. پشت سر شاه باد بزن بزرگی از پر قرار داشت که وقتی که نیاز بود توسط یکی از مامور ها تکون داده میشد، شاه وظیفه داشت که هم قانون گذار باشه و هم مجری قانون ولی گاهی اوقات با ریش سفیدها و وزراش مشورت میکرد و به خوبی میدونست که هر وقت زیاده روی کنه، بی درنگ توطئه ای برای قتلش وجود میاد و کشته میشه.
شاه توی حریم خودش، با بازی های مختلف وقت گذرونی میکرد و یا با زن ها و فرزند هاش وقت میگذروند. گاهی اوقات هم کسانی که در قصر زندگی میکردند به قدری بی حوصله میشدن که برای وقت گذرونی به کنده کاری و مجسمه سازی رو میآوردن. داریوش هیچوقت وقتش رو هدر نمیداد و بیشتر در بیرون قصر فعالیت میکرد، داریوش مرد زن پرستی نبود و با اینکه زنان و معشوقه های زیادی داشت هیچوقت خودش رو آلوده نکرد.
از پاسارگاد تا تخت جمشید
پاسارگاد توی دره ای کوچیک بین تپه ها قرار داشت و هیچوقت نمیتونست اهمیت به سزایی داشته باشه. بقایای صفه ای (به تخت سنگ های یک دست میگن) از تخت سنگ های سفید و عظیم دیده میشه که فرمانروا های هخامنشی روی اونها قصر هاشون رو بنا کردن. در چهل مایلی پاسارگاد ویرانه های تخت جمشید(پرسپولیس) که به وسیله کوه های بلند از پاسارگاد جداشده قرار گرفته، یعنی جایی که یکی از پایتخت های امپراطوری پارس و اقامتگاه تابستانی و در عین حال مقبره شاه های ایران بوده. در این مکان بود که داریوش فرمان داد روی جلگه سبز “مرودشت” در بین کوه ها قصری از سنگها عظیم به طول ۱۵۰۰ پا و عرض ۹۰۰ پا بسازن به طوری که چهل پا مرتفع تر از دشت بود.
برای ساختن قصر هزاران نفر رو استخدام کرده بودن. تخت جمشید یک شهر سلطنتی بود نه یک شهر جنگی، به عبارتی دیگه کاخ هاش از قلاع(اگر آب گِل خشک بشه قلاع بوجود میاد که باهاش دیوار میساختن) بود و شاید علت اینکه اون ها رو در اون نقطه ساختن، دور بودن از هرگونه تجاوز دشمن بود، پس نیازی به اقدامات دفاعی نبود.
در ورودی قصر دو پلکان وجود داره و شیب اونها اونقدر کم هست که یک اسب سوار به خوبی از اونها بالا میرفت(از لحاظ کم ارتفاع بودن پله ها)؛ بالاتر از پله ها، دروازه ستون داری که ورودی بود با نقشهای گاو و بقیه حیوونهای عجیب تزئین شده بود به چشم میخورد، این دروازه به تالار بزرگی که خشایار شاه، پسر و جانشین داریوش بنا کرد، باز میشد، تالار وسیع از سه جهت با ستون هایی به ارتفاع شصت و پنج پا احاطه شده بود.
اعراب در اون حوالی تمام نقشها رو از بین بُرده و سنگها و ستونها رو برای ساختن خانههای کوتاهشون از جا کندن ولی هنوز هم بقایای تالار “هیپوستیل” نمایشگر اون دوران هست(هیپوستیل از دو کلمه یونانی (زیر) و (ستون) مشتق شده) سبک خاص معماری این تالار به خوبی نمایشگر قدرت خلاقانه خشایار شاست و شکی نیست که در دوره خودش، یکی از عجایب معماری جهان بوده.
دورتر از اون روی صفه ای دیگه و ده پا مرتفع تر از هشتی(قسمتی از خونه که پشت در واقع و غالباً هشت گوشه هست، یا میشه گفت قسمتی از ورودی خونه)، قصر داریوش بنا شده، این همون کاخ صد ستون یا به عبارتی دیگه “آپادانا” هست. برای رفتن به کاخ آپادانا باید پله های بزرگی رو که دیواره های خارجی اونها با نقشها و کندهکاری ها زیبای آراسته شده بود رو گذروند. این پله ها توی سال ۱۹۳۱ به وسیله باستان شناس های آمریکایی کشف شدن، و معلوم شد که نقشها و حجاری ها(نوعی نقش دهی به سنگ ها) به همون خوبی بیشتر از دو هزار سال قبل باقی موندن! علت این که اینها پیداشدن اینه که اسکندر توی سال ۳۳۱ (ق.م.) این قصر رو آتیش زد و ویرانه ها زیر خاکستر مدفون شدن و باستان شناس های آمریکایی زمین رو با اندازه بیست و شش پا حفر کردن تا به این چیز های عجیب رسیدن.
جالب است بدانید
باید در نظر داشت در اون زمان هنوز کاغذ و “پاپیروس” و چرم برای نوشتن به کار نمیرفت، بنابراین این مطالب رو با میخ روی آجرهای پخته گچی کوچیک میکشیدن و کسایی که سواد داشتن این لوح ها رو با صدای بلند برای مردم میخواندن.
با اینکه طبق قانون فرزند ارشد جانشین پدر میشد، اما همیشه پسر ارشد جانشین پدر نمیشد و گاهی پسر کوچک تر که برای جانشینی مناسب تر بود انتخاب میشد و بزرگان و سرداران و اشراف، آن فرزند کوچک رو ترجیح میدادن؛ اما به هر حال این وضعیت برای داریوش متفاوت بود، داریوش فرزند کمبوجیه و یا برادرش نبود بلکه عموزاده کوروش بود)
منبع: کتاب ایران کهن، ترجمه و تالیف: گیورگیس آقاسی